پرسش :

چرا مسلم بن عقیل (علیه السلام)، عبیدالله بن زیاد را در خانه هانی بن عروه ترور نکرد؟


پاسخ :
حضور عبیدالله در کوفه و نشستن بر مسند قدرت، بسیاری از مردم و خصوصا شیعیان را نگران و مضطرب کرد و نهضتی را که با استقبال پرشور مردم در حال گسترش بود، ناگهان از جنب وجوش انداخت؛ به گونه‌ای که شیعیان مجبور شدند مخفیانه کار را دنبال کنند.

همزمان با حضور مسلم در خانه هانی، شریک بن اعور(1) به خانه هانی وارد شد.(2) شریک از شیعیان صاحب نام علی علیه السلام در بصره بود که در جنگ های جمل و صفین در رکاب حضرت حضور داشت. شریک بن اعور با هانی بن عروه دوستی دیرینه داشت و به همین علت، هانی او را به خانه خود برد و در اتاق اقامت مسلم سکونت داد.(3) او هانی را برای همکاری با مسلم تشویق می کرد.(4)

شریک (پس از چند روز) به سختی بیمار شد و چون این خبر به ابن زیاد رسید، پیغام فرستاد که به عیادتش می آید. شریک با شنیدن این پیغام، طرحی به ذهنش آمد و به مسلم گفت: هدف اصلی تو و شیعیان، نابودی این ستمگر است و خداوند وسیله این کار را برای تو فراهم کرده است. او به زودی به عیادت من می آید.(5) تو در پستوی این اتاق مخفی شو، چون او آمد بیرون بیا و او را بکش و به قصر حکومتی برو و آن را تصرف کن و همانجا مستقر شو. هیچ یک از مردم در این باره با تو مخالفت و ستیزی نخواهد کرد. من هم در صورت سلامت و عافیت، بصره را با تو همراه می کنم و مردم آن را به بیعت تو در می آورم».

هانی که شاهد این گفتگو بود گفت: من دوست ندارم که ابن زیاد در خانه من کشته شود. شریک به او گفت: «چرا؟ به خدا سوگند، کشتن او موجب تقرب به خداوند است». شریک باز به مسلم تاکید کرد که در این کار کوتاهی نکند. در این هنگام که هنوز سخن ادامه داشت و تصمیم نهایی گرفته نشده بود، خبر دادند عبیدالله به در خانه رسیده است. مسلم وارد پستوى خانه شد و عبیدالله نزد شریک آمد و از او احوال پرسی کرد. آنگاه که گفتگوی آنها به درازا کشید و شریک متوجه شد که مسلم در کار خود تاخیر کرده است، به گونه‌ای که مسلم بشنود شروع به خواندن این شعر کرد:
ما تنظرون بسلمی عند فرصتها  ***  فقد وهی ودّها و استوسق الصّرم
اینک که فرصت به دست آمده است، چرا درباره سلمى انتظار می کشید؟
(پیوند) دوستی او سست شده و بریدن او از ما محکم و استوار گشته است.(6)
 
شریک پیاپی این شعر را می خواند. ابن زیاد از هانی پرسید: آیا شریک هذیان می گوید؟ هانی گفت: آری، از صبح تاکنون پیوسته همین شعر را می خواند. عبیدالله برخاست و بیرون رفت. در این هنگام مسلم از پستو بیرون آمد، شریک گفت: چیزی مانع کار تو نشد، مگر ترس و سستی.

مسلم گفت: دو چیز مانع شد: اول اینکه هانی مایل نبود ابن زیاد در خانه او کشته شود و دوم این سخن رسول خداع صلّی الله علیه و آله که فرمود: «إن الإیمان قید الفتک فلا یفتک مؤمن؛(7) ایمان از ترور و کشتن غافل‌گیرانه منع کرده است، مؤمن کسی را ناگهانی نمی کشد».

شریک گفت: به خدا سوگند اگر او را کشته بودی، امرت استوار، و حکومتت برقرار می شد.(8)

به هر حال شریک سه روز پس از این جریان از دنیا رفت و عبیدالله برجنازه او نماز خواند. بعدها وقتی عبیدالله مطلع شد که شریک، مسلم را به کشتن او تشویق کرده بود، گفت: به خدا سوگند، بعد از این بر جنازه هیچ عراقی نماز نخواهم خواند! و افزود: اگر قبر زیاد (پدرم) در عراق و در میان عراقی ها نبود، قبر شریک را نبش می کردم!(9)

در اینجا لازم است مسئله خودداری مسلم از ترور عبیدالله را بیشتر بررسی کنیم. مرحوم کمره ای دراین باره چنین می نویسد:
سجیه عربی (رعایت حرمت حریم) باعث شد که هانی، مسلم را پناه داد و در معارضه با حکومت به استقامت واداشت. پس چگونه این سجیه، هانی را در مهمان کشی آسوده بگذارد؟ کسی که به محض ورود (مهمان) در منزل وی، ذمه‌دار پذیرایی است، مگر حاضر می شود به مهمان کشی معرفی شود؟ بله همین سجیه طبعا مسلم را به احترام دلیل چنین میزبان و حفظ حیثیت او، وادار می کند. مگر در شرع مقدس، حتی روزه گرفتن بدون اجازه میزبان، محل مناقشه نیست؟(10)

اضافه می کنیم که رعایت مسائل اخلاقی از ویژگی های برجسته اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنها بوده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام وقتی در گرماگرم نبرد صفین با جرثومه فساد و یکی از عوامل اصلی فتنه صفین، عمرو بن عاص مواجه شد، نیزه ای به سوی او پرتاب کرد که او را به زمین انداخت. چون عمروعاص خود را در آستانه مرگ دید، پاهای خود را بالا برد و با این کار عورت خود را آشکار کرد. امام از سر حیا و بزرگواری، روی خود را از او گرداند و او را به حال خود واگذاشت.(11)

همین حیله را بسر بن أرطاه (جنایتکاری که پس از جنگ صفین با شبیخون هایی که به قلمرو حکومت علی علیه السلام زد، شیعیان بسیاری را به کام مرگ فرستاد) در مواجهه با علی علیه السلام به کار برد و امام از کشتن او منصرف شد.(12) در حالی که با کشتن این دو، بسیاری از فتنه ها و جنایت ها رخ نمی داد و آنچه مانع چنین اقدامی شد، سجیه اخلاقی و منش آن امام بزرگوار بود. مسلم هم پرورش یافته مکتب همین بزرگوار بود؛ لذا هرگز منش اخلاقی خود را فراموش نمی کرد و هرچند می دانست که با کشتن عبیدالله بسیاری از فتنه ها رخ نخواهد داد، هیچ وقت بر این عقیده نبود که هدف، وسیله را توجیه می کند.

از این گذشته برفرض که هانی و همسرش موافق بودند که این قتل در منزل آنها انجام شود، مسلم با آن سخن پیامبر که قبلا ذکر شد چه می کرد و همچنین با این سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله که فرمود: «إن الإیمان قید الفتک، من أمن رجلا على نفسه فقتله فأنا من القاتل بریء و إن کان المقتول کافرا؛(13) ایمان مانع از ترور است، من از کسی که دیگری را امان دهد و سپس او را بکشد، بیزارم. اگرچه آن مقتول کافر باشد».

هنگامی که مهمان وارد خانه کسی می شود، به نوعی در امان است، حداقل در عرف، نوعی امان تلقی می شود و کشتن او خیانت محسوب می گردد. اگرچه آن شخص کافر بوده باشد. مرحوم کمره ای توضیح می دهد:
اگر گفته شود عبیدالله کافر عادی یا یهودی و ارمنی بی‌آزار و سر به زیر نبود که دنبال کار خود باشد تا قانون حراست خون او را مطرح نمود و بی اعلان جنگ، نتوان او را کشت و باز امید به هدایت او داشت، عبیدالله کافر کیشی بود که هرچند کارهای آتیه اش مکشوف نگشته بود، اما آن قدر که مکشوف گشته بود، قتل او را ایجاب می کرد.

در پاسخ باید گفت اقدام به این گونه کارها، مستبدانه به نظر می رسد و برای مصالح خلق باید جلوگیری شود و قانون الهی نباید به آن راه دهد، برای آنکه مقتدر همیشه مسلم نیست. مستبدین با این بهانه راه را برای ریختن خون مردم باز می کنند. گذشته از آنکه قانون حفظ خون ها و حرمت ترور هم مثل هر قانونی، در [مقام] وضع، ملاحظه ارزش و بی‌ارزشی یک نفر را نمی کند... بی‌وزنی و سبک‌وزنی عبیدالله کافرکیش، منافاتی با سنگینی وزنی قانون حراست جان ها ندارد و ارزش عدالت به دست می آید و معلوم می شود که حتی برّ و فاجر از توسعه آن در امان اند.(14) و (15)
 
پی‌نوشت‌ها:
1. شریک با گروهی از بصره همراه عبیدالله به قصد کوفه حرکت کردند؛ اما شریک و چند نفر دیگر بر اثر خستگی، در راه باز ماندند و پسر زیاد با شتاب خود را به کوفه رساند و شریک با تاخیر وارد کوفه شده و مهمان هانی بن عروه گردید.
2. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۳۷؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۹۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۳۶۱.
3. دینوری، الاخبار الطوال، ص ۳۴۵.
4. همان.
5. اما برخی از مورخان، از مریض بودن هانی و عیادت عبیدالله از وی، خبر داده اند. (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۳؛ ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج ۴، ص ۳۵۴؛ دینوری، الامامة و السیاسة، ج ۲، صص ۹-۸)
6. دینوری، الاخبار الطوال، ص ۲۳۴.
7. این حدیث را احمد بن حنبل در المسند، ج ۱، صص ۳۵۲-۳۵۱، ح ۱۴۲۶ و با کمی تفاوت علامه مجلسی در مرآة العقول، ج ۲۴، ص ۲۱۳، ح ۱۶ نقل کرده اند. به نظر می رسد این حدیث در آن زمان رایج و مشهور بوده است و صحابه آن را نقل می کرده اند. چنان که نقل شده در جریان جنگ جمل، یکی از سپاهیان زبیر به او گفت: آیا اجازه می دهی علی را بکشیم»؟ زبیر پرسید: «چگونه می کشی در حالی که او در میان سپاه خویش است»؟ او پاسخ داد: «خود را به او نزدیک می کنم و در فرصت مناسب، او را ترور می کنم». زبیر گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: «إن الإیمان قد الفک فلا یفتک مؤمن». (بلاذری، انساب الاشراف، ج ۳، ص ۵۰)
8. دینوری، اخبار الطوال، صص ۳۴۷-۳۴۵. طبری این کلام را از قول هانی چنین نقل کرده: به خدا قسم اگر او را کشته بودی، گویا یک شخص فاسق فاجر کافر خائن را کشته بودی، اما من کراهت داشتم که او در خانه من کشته شود. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۳۶۳)
9. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، صص ۳۶۴-۳۶۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۵۳۸.
10. کمره ای، مسلم بن عقیل و اسرار پایتخت طوفانی، ص ۵۴۳.
11. منقری، وقعة صفین، ص ۴۰۷؛ دینوری، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۱۲۷.
12. منقری، وقعة صفین، ص ۴۶۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۸، صص ۹۶-۹۵.
13. القضاعی، مسند الشهاب، ج ۱، ص ۱۳۰.
14. کمره ای، مسلم بن عقیل و اسرار پایتخت طوفانی، صص ۵۳۹-۵۳۸.
15. برای آگاهی بیشتر درباره طرح ترور عبیدالله بن زیاد بنگرید به: گروهی از تاریخ پژوهان، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهداء علیه السلام، ج ۱، صص ۵۲۶-۵۲۰
 
منبع: پرسش ها و پاسخ های تاریخی، جلد اول، حجت الاسلام مهدی پیشوایی، ناشر: نشر معارف، چاپ اول، زمستان 1393، صص 180-177.